۱۳۸۹ اسفند ۱۵, یکشنبه

خاطرات

در این روزها که از هر گوشه این خاک فریاد حق طلبی و آزادیخواهی به گوش میرسد مرا ناخودآگاه به آن روزها و سالهای دور میبرد  . ایامی که شور انقلابی و فوران احساسات آنچنان ما را فرا گرفته بود که افقهای دورتر که سهل است حتی چند قدمی خود را هم نمیدیدیم و تنها هدف ما حذف سیستمی بود که آنرا مسبب تمامی سختیها و ظلمهایی میدانستیم  که بر ما رفته بود و دیگر هیچ چیز دیگری را نمیدیدیم !!
چنان سرگرم مبارزه و شرکت در انواع و اقسام روشهای نه گفتن بودیم که خبر از کلاهی  که در خیاط خانه های حضرات برایمان دوخته میشد نداشتیم و  از سازی  که نواخته و قرار بود بعدا صدایش در آید اطلاعی نداشتیم !!
اما بعد از مدتی هم کلاه را بر سرمان گذاشتند و هم صدای ساز بگوشمان رسید اما با صد افسوس دیگر کار از کار گذشته بود و ......
بگذریم در این لحظات به عنوان انسانی که به نسلی تعلق دارد که انقلاب کرد - با آغاز جنگ برای حفظ وطن جنگید و در نهایت ویرانیهای حاصل از آنرا دوباره آباد کرد میگویم که هشیار باشید تا دوباره و چند باره همانطور که ازانقلاب مشروطیت و جنبش ملی شدن نفت و غیره تا بحال چنین بوده دیگر این مرتبه آن اشتباه تاریخی را تکرار نکنیم و کلاه سرمان نرود !!
اینک در شرایط بسیار حساسی هستیم نباید با احساسات و بی توجه به برنامه ریزی پیش رفت باید چشمهایمان را بشوییم تا بتوانیم افقهای دورتر را ببینیم .
اینک دیگر وجود یک فرد بعنوان رهبر معنا و مفهوم ندارد و هر یک از جوانان وطن ما میتواند رهبر باشد و ایمان دارم که این توانایی و قدرت در وجود تمامی آنان هست پس بیایید بجای اینکه تمامی توان خود را بر روی اینکار بگذاریم با همفکری راه و روشهای درست مبارزه و توسل به شیوه های صحیح انرا بکار ببندیم چرا که سحر نزدیک است .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر